loading...
مجله خبری تفریحی پانامیک
آخرین ارسال های انجمن

داستان خنده دار فروردین93

poortal بازدید : 228 پنجشنبه 22 اسفند 1392 نظرات (0)

يه بار هم ماشين بابا رو برداشتيم و با بچه ها رفتيم بيرون، حالا صداي ضبط هم تا آخر زياد
و همه هم داشتيم مي رقصيديم تو ماشين، خلاصه يهو يه افسر جلومون رو گرفت و گفت:بـــزن بغل...
منم به بچه ها گفتم اداي بچه باحالا و با معرفتها رو در بيارين بيخيال شه جريمه نکنه !
خلاصه پليسه گفت: اين چه وضعه رانندگيه؟ ماشين بايد بخوابه پارکينگ !!
يهو منم کف و تف قاطي کردم گفتم ميدوني من کيم؟ اصلا حواست هست با کي داري حرف مي زني؟
بگم کيم؟ بـــــــــگـــــــــــــم؟
رفيقام هم اومدن جلو دهنمو گرفتن گفتن : بيخيال نگو بهش گناه داره اخراج ميشه ...
افسره هم رنگشو باخت و آب دهن قورت داد گفت: نه نميدونم، ببخشيد شما کي هستين؟؟؟
منم با صداي خسته بش گفتم: من يه پرندم, ارزو دارم, تو باغم باشي...
من يه خونه ي سرد و تاريکم...( بچه ها هم دس مي زدن)
هيچي ديگه همگي دور هم با افسره کلي خنديديم  و گفت باهاتون خيلي حال کردم، بچه هاي باحالي هستين.
آخر سر هم 50 هزار جريمه شديم و ماشين هم رفت پارکينگ و بانداش هم باز کرد
و خودمون هم بردن تست اعتياد و همه چي به خير و خوشي تموم شد

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 400
  • کل نظرات : 49
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 124
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 79
  • بازدید امروز : 19
  • باردید دیروز : 123
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 18
  • بازدید هفته : 142
  • بازدید ماه : 227
  • بازدید سال : 61,602
  • بازدید کلی : 433,191